نیمه تاریک درون
توضیح: مقاله نیمه تاریک درون با کتاب “نیمه تاریک وجود” اثر خانم دبی فورد ارتباطی ندارد.
تصور کنید ایده ای برای کارآفرینی به ذهن شما رسیده و قصد راه اندازی کسب و کاری را دارید که تا به حال توسط فرد دیگری راه اندازی نشده است. مسیر مبهم و نامشخص است. زیرا تا کنون کسی پای در این مسیر نگذاشته و تا به حال چنین ایده ای توسط هیچ شخصی عملی نشده است. در دنیای خارج از خودتان هیچ دلگرمی، هیچ مشوق و انگیزه ای پیدا نمی کنید. اگر ایده تان را با دوستی درمیان بگذارید، نظرهایی ممتنع، مبهم و گاها منفی را دریافت می کنید. اگر حس خوبی هم باشد، در درون خود شماست.
درون هر انسان دو بخش وجود دارد. نیمه تاریک و نیمه روشن. این دو بخش یکسان نیستند و گاهی یک بخش، بزرگتر و قدرتمندتر از بخش دیگر است. هنگامی که یک نوزاد به دنیا می آید، درون او کاملا روشن است و نیمه تاریک او هنوز شکل نگرفته است.
عامل به وجود آورنده نیمه تاریک، باورهایی است که از زندگی کردن با دیگران و تعامل با آنها به ما منتقل می شوند. این باورها منفی هستند و همراه با خود احساسات منفی را به وجود می آورند. باورها هر چه که باشند، مثبت یا منفی، حاوی احساساتی از جنس خودشان هستند. این باورها رفتارهای انسان را رهبری می کنند.
وقتی میخواهید دست به کاری بدیع بزنید، بخشی از درون شما، در شما اشتیاق ایجاد می کند و به شما می گوید: حرکت کن! موفق می شوی. در درون شما شور، اشتیاق، انگیزه و کنجکاوی ایجاد می کند. در حالی که نیمه دیگر در درون تو فریاد می زند که: اینکارو نکنیا! مگه دیوونه شدی!؟! حتی فکرشم نکن!
میخوای همکلاسی ها و دوستات بهت بخندن؟ میخوای آبروی خودتو پیش خانواده و فامیل ببری؟ میخوای مضحکه ی عالمو آدم بشی؟! نه نه نه! اصلا بهش فکر نکن.
نیمه روشن خداگونه است. پر است از امید. به شما وعده موفقیت و برکت می دهد. به شما دستور حرکت می دهد. اگر گوش های خود را به سوی ندای بخش روشن درونتان باز کنید، شما را به سمت نور و پیروزی هدایت می کند. در دل ابهام، راه را به شما نشان می دهد و شما را به سر منزل مقصود می رساند. پیروی از نیمه روشن به شجاعت بسیار بیشتری نیاز دارد. زیرا در بیرون از خودتان ممکن است هیچ حامی و حتی فردی که شما و هدفتان را درک کند وجود نداشته باشد. شاید حتی گوش شنوایی هم نداشته باشید. بنابراین اغلب برای پای نهادن در مسیر، همراهی از جنس خود ندارید. اما بدانید که شما تنها نیستید و در تمام طول مسیر خداوند با شماست.
در عوض نیمه تاریکِ درون، شیطانیست. مدام شما را ناامید می کند. به شما وعده شکست، سختی و فقر می دهد. به شما دستور توقف و بازگشت می دهد. مدام در دل شما ترس، استرس و دودلی ایجاد می کند و اگر گوش های خود را به سوی ندای بخش تاریک درونتان بگشایید، از شما فردی محتاط، ترسو و شکست خورده می سازد. پیروی از نیمه تاریک درون نیاز به شجاعت ندارد. وقتی دودل شوید، وقتی بترسید، افراد زیادی را می بینید که مانند شما ترسیده اند و بازگشته اند. افراد زیادی را میبینید که معمولی زندگی میکنند و از معمولی زندگی کردن خود بسیار خرسند و راضی هستند.
اگر در هدفتان اندکی تردید داشته باشید، به سرعت افراد زیادی تردید شما و بازگشت را تایید می کنند و آن را منطقی می دانند.
نیمه های درون انسان یکسان نیستند. هنگام تولد تمام درون هر فرد روشن است و با گذشت زمان و انتقال تفکرات و باورهایِ منفیِ بزرگترها به کودک، نیمه ی تاریک در درون او شکل می گیرد. همه انسان ها در وضعیتی یکسان زندگی را آغاز می کنند و همه نیمه های تاریک و روشن درون را تجربه خواهند کرد. اما برخی گوششتان بیشتر برای نداهای خداگونه و برخی برای نداهای شیطانی باز است. به هر ندا که بیشتر توجه کنید، آن نیمه بیشتر در درون شما سایه می گستراند.
هنگامی که یک نیمه در درون شما غالب می شود، خصوصیات خاص آن نیمه نیز در شما شکل می گیرد. اگر گوش دادن به نداها و فرمان های نیمه تاریک درونتان به عادت شما تبدیل شود، شخصیت شما نیز به همین شکل رقم می خورد. به فردی تبدیل می شوید که کارهایی را انجام می دهد که توسط افراد زیادی انجام می شود. همرنگ جماعت هستید و تایید دیگران بسیار برای شما مهم است. شخصیتی نگران، مضطرب، محتاط و ترسو دارید.
نمونه افرادی که به ندای بخش تاریک درونشان گوش می کنند، افرادیست که در شصت سالگی افخار می کنند که سی سال کارمند بوده اند و اکنون بازنشسته شده اند. اگر از آنها بپرسید که در این سالها در ازای عمری که دادی چه چیز به دست آوردی، به شما می گویند تجربه سی سال کار برای فلان شرکت، سابقه بیمه و حقوقی که هر ماه دریافت کرده اند و شاید از آن حقوقی هم که در ازای عمر گران بهایشان دریافت کرده اند چیزی باقی نمانده باشد.
این افراد سی سال هر روز صبح زود بیدار شده و از خانه به محل کار رفته اند و برای دیگران کار کرده اند زیرا هر بار که خواسته اند بر روی ایده خودشان کار کنند، بخش تاریک درونشان به آنها گفته است که:
ببین تو اگر در این شرکت کار کنی آخر ماه حقوق تو جیبته! درآمدت تضمین شده است. حقوق و مزایا داری. بیمه داری. عیدی میگیری. می تونی با اون پول برای خودت لباس، گوشی، ساعت و چیزای با حال بخری! اما معلوم نیست کارآفرینی و کار کردن روی ایده خودت جواب بده! تا مدتها باید بدون پول و درآمد کار کنی. آخر هم معلوم نیست موفق بشی؟ نشی؟
دوستات رو ببین! همه ماشین دارن، خونه اجاره کردن! با هر بدبختی و زحمتی شده ازدواج کردند. اما تو هیچ کدوم ازینها رو نداری. درسته هر ماه کلی قسط و وام و بدهی دارند اما بالاخره ظاهر زندگیشون خیلی از تو قشنگتره! بیخیال شو. بیا راهی رو که میلیونها نفر دارن میرن رو تو هم برو و الکی وقت خودت رو تلف نکن! بیل گیتس و استیو جابز و کارآفرینهای بزرگ همه استثناء بودند. یک نفر در میلیاردها نفر بودند که تونستند موفق بشن. از خیالات، افسانه ها و توهم بیا بیرون و بچسب به زندگیت.
همین الان هم کلی دیر شده! همین فردا شروع کن و بگرد یه شرکت پیدا کن. برو با حقوق وزارت کار شروع کن به کار کردن. از پایینترین جا. اصلا از کارگری! اگه خوب کار کنی و خودت رو نشون بدی کم کم حقوقت رو افزایش میدن. ارتقا میگیری. بعد چند سال می تونی درخواست وام بدی یه ماشین قسطی بخری. کم کم جا میوفتی شناخته میشی. بهت احترام میذارن. سابقه کار پیدا میکنی …
هر چقدر نیمه تاریک در درون شما گسترده تر باشد، این نداها و این مخالفت ها برای متوقف کردن شما از انجام کاری بکر، بیشتر است. فردی که قصد انجام کارآفرینی دارد، در وهله اول و در کنار اقداماتی که باید برای راه اندازی کسب و کارش انجام دهد، باید با این نداهای درونی مبارزه کند و بر آنها غلبه کند.
فرد کارآفرین مبارزی بزرگ است. زیرا نه تنها با نداهای منفی ذهن خود مبارزه می کند، بلکه بسیاری از اوقات با قضاوت های مردم و نگاه های پر تاسف خانواده و دوست و آشنا نیز دست و پنجه نرم می کند.
او کار می کند و برای ساخت پدیده ای فوق العاده عوامل مختلف را گرد هم می آورد. مطالعه می کند و علم خود را بالاتر می برد. با مسائل مختلف روبرو می شود و برای حل آنها باید تمام تمرکز و خلاقیت خود را به کار بگیرد. با بودجه کمی که در اختیار دارد باید تجهیزات و امکاناتی که نیاز دارد را فراهم کند. نیمه تاریک درون در تک تک این لحظات همراه شماست و قصد منصرف کردن شما را دارد. در این شرایط تصور کنید خانواده و گله و شکایت های آنها از اینکه چرا راهی را انتخاب نمیکنی که سریعتر بتوانی مستقل شوی، ازدواج کنی و مانند بقیه به اصطلاح سرو سامان بگیری، گاه انگیزه و انرژی برای روبرویی با چالش های کارآفرینی را در شما از بین می برد.
بر سر یک دو راهی قرار دارید. قبول شکست و بازگشت به یک زندگی عادی یا ادامه مسیر! حقیقت این است که در این شرایط هیچ کس به کمک شما نخواهد آمد و حتی ممکن است از سوی خانواده و آشنایان طرد شوید. به دلیل شرایط مالی نابسامانی که در آن قرار دارید، از بودن در جمع دوستان خودداری کنید. اما در تمام طول مسیر ندایی در عمق ذهن و وجودتان به شما می گوید ادامه بده!
همانا كسانى كه گفتند: پروردگار ما خداى يكتاست آنگاه [بر آن] استقامت نمودند، فرشتگان بر آنان فرومىآيند [و گويند] كه مترسيد و اندوه مداريد و شما را مژده باد به آن بهشتى كه نويد داده مىشديد. (سوره فصلت آیه 30)
با استقامت در این مسیر نداهای منفی کمتر شده ولی از بین نمی روند. نیمه تاریک درون از راه های دیگری سعی در برهم زدن تمرکز شما از مسیر دارد. مثلا می گوید: اقلا در کنار کاری که انجام می دهی، شغلی پاره وقت دست و پا کن تا اقلا از پس مخارج روزمره ات بربیای!
این دلیل ها به ظاهر بسیار منطقی هستند اما همان کار پاره وقت پتانسیل آن را دارد تا ذهن شما را در ایام آزاد نیز به خود مشغول کند و یا چشیدن شیرینی درآمدی هرچند اندک شما را از ادامه مسیر منحرف و منصرف کند.
برای قدم گذاردن در مسیری که توصیف کردم، نکته ای مهم نهفته است. اگر صرفا قصد شما کارآفرینی و رسیدن به کسب پول و ثروت باشد، طی کردن مسیر همراه با درد، سختی و تحمل کردن خواهد بود و احتمال اینکه نیمه تاریک درون، شما را از ادامه مسیر منصرف کند بسیار زیاد است. اما اگر حوزه ای را انتخاب کنید که عاشق آن هستید و کاری را بکنید که از انجام آن لذت میبرید، حل کردن مسائل و روبرو شدن با چالش ها بسیار لذت بخش خواهد بود و غلبه بر نیمه تاریک درون ممکن می شود.
وقتی استقامت می کنید و بر نیمه تاریک درون غلبه می کنید، کم کم نداهای نیمه تاریک خاموش می شود و نیمه روشن درون شما روشن تر می شود. آن صدای ضعیفی که در تمام طول مسیر به شما فرمان حرکت و ادامه مسیر را میداد، رساتر می شود و اعتماد به نفس و انگیزه درونی شما را افزایش می دهد. ندای نیمه روشن، که تا به الان توسط باورهای منفی شما در ضعیف ترین حالت قرار داشت، زنده می شود. درونتان را روشن می کند. راه را به شما نشان می دهد. ایده های ناب و فوق العاده به شما می دهد.
شخصیت فردی که به ندای روشن ذهن خود گوش فرا می دهد، شجاع، ریسک پذیر، پر دل و جرات، امیدوار و با انگیزه، کنجکاو و عاشق تجربه ناشناخته هاست. اگر در شصت سالگی از او بپرسید که از کار کردن در مسیر علایق خود چه به دست آوردی؟ می گوید: من از زندگی لذت بردم. من تک تک لحظه هایم را صرف کاری کردم که عاشق آن بودم. من خلق کردم. چیزی را به وجود آوردم که پس از مرگم نیز به یادگار خواهد ماند. من چیزی به جهان افزودم و جهان را به جایی بهتر برای دیگران تبدیل کردم. احساس میکنم انسان بودم را تجربه کردم. ماموریتی که برای آن خلق شده بودم را به پایان رساندم. آزادی را تجربه کردم و حسرت هیچ چیز را ندارم. اگر دوباره به دنیا بیایم، باز هم همین مسیر را انتخاب می کنم.
این احساسات، این تجربیات، این درک از قوانین جهان و این درک از قدرت خودم برای خلق رؤیاهایم، سبب شده است که هیچگاه حاضر نباشم حتی یک ساعت از وقتم را به کار کردن برای دیگران هدر دهم.
فرهاد کوکائیان
1 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
به نظرم خیلی خوب بود استفاده کردم