نتایج و موفقیت های مالی
نتایج استفاده از قانون جذب در کسب و کارتان، موفقیت ها، نتایج و تجربیاتی که در این مسیر کسب کرده اید را با دوستان خود، در گروه تحقیقاتی یکشو به اشتراک بگذارید. مرور موفقیت ها هم برای خودتان و هم دیگران بسیار مفید است. زیرا با صحبت کردن در مورد موفقیت ها، در مدار بالاتری از موفقیت قرار خواهید گرفت و سرعت جذب اتفاقات خوب را برای خود و دیگران افزایش می دهید.
منتظر خواندن تجربیات و اتفاقات زیبای شما در قسمت نظرات همین بخش هستیم.
مطالب زیر را حتما مطالعه کنید
2 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
با سلام به همه دوستان و همراهان عزیز
تیرماه سال97تصمیم گرفتم که برم کلاس آرایشگری یه روز از خونه زدم بیرون و رفتم یه آموزشگاهی و گفتم میخوام توی کلاساتون ثبت برا دوره های آرایشگری مسئول آموزشگاه هزینه تمام دوره ها رو یه برگه برام نوشت یه چیزی حدود 10/000/000میشد از این که هزینه اش و نداشتم خیلی ناراحت شدم روز بعدش یکی از دوستام وتو خیابون دیدم راجع به کار ازش سوال کردم گفت کلاس آرایشگری میرفتم بدون پرداخت هیچ هزینه ای خلاصه کلی تعریف کرد که چقدر خوب بود و چقدر چیزای خوب یاد گرفته ازش پرسیدم کجا ؟ چجوری؟ اسم و آدرس مکانی که رفته بود و بهم داد و بهم گفت مدارکت و ببر اونجا تحویل بده و ثبت نام کن با نا امیدی بش گفتم من چندسال پیش اونجا رفته بودم برا کلاس کامپیوتر اما متاسفانه هیچ وقت باهام تماس نگرفتن خودم آموزشگاه آزاد رفتم زیاد به اونجا اعتباری نیست بعدش هم ازش خداحافظی کردم و رفتم اما همچنان بش فکر میکردم با خودم می گفتم چقدر خوب میشد اگه میتونستم این کلاسها رو برم ام همچنان نا امید بودم بین رفتن و نرفتن تردید داشتم تا این که چند روز گذشت و تصمیم گرفتم و مدارکم و بردم به اون اداره تحویل دادم اما همچنان نا امید بودم که باهام تماس بگیرن اون شخصی که مدارک و ازم تحویل گرفت و ثبت نامم کرد بهم گفت ممکنه چند ماه طول بکشه باید صبر کنی اون روز اومدم خونه و دیگه هم به اونجا نرفتم تا اوایل آبان ماه مراجعه کردم و پیگیر شدم بهم گفتن خودمون باهات تماس میگیریم از اتاقش زدم بیرون با خودم گفتم ای بابا یه چیزی گفت چشمم آب نمیخوره که تماس بگیره دفعه قبل که خودم اون همه اومدم و رفتم خبری نشد حالا که میگه منتظر تماس تلفن ام باش دیگه هیچ وقت خبری نیست یه چیزی الکی برا خودش گفت دو سه روزی از رفتنم به اون اداره گذشته بود یه روز تو خونه نشسته بودم با خودم گفتم چقدر خوب میشد اگه میتونستم این کلاسها رو برم ام همچنان نا امید بودم از این که اون آقا باهام تماس بگیره بخاطر تجربه ای که چند سال قبلش داشتم تو همون لحظات ناامیدی یه ندایی درونم بهم گفت همه چیز و به خدا بسپار و دیگه بهش فکر نکن صبور باش خدا خودش همه چی و درست می کنه
اون لحظه تصمیم گرفتم و همه چی و به خدا سپردم
اون روزا مشغول کلاسهای هنری بودم یادمه تا28دی ماه کلاس میرفتم 4بهمن آزمون داشتم
دوستان این و بهتون بگم من چند سالی بود پوستم خیلی آسیب دیده بود به خیلی از متخصصای پوست مراجعه کردم هیچ نتیجه ای نگرفتم خیلی روشهای درمانی رو امتحان کردم اما همش بی نتیجه بود دیگه خسته شده بودم تصمیم گرفتم صورتم و جراحی کنم
تو این مدت برنامهریزی کرده بودم که اول بهمن صورتم و جراحی کنم هیچ پولی هم نداشتم اما با قاطعیت کامل می گفتم من اول بهمن کلاسم که تموم شد میرم صورتم و جراحی می کنم
یه وامی پیش یکی از دوستام شرکت کرده بودم چند روز مونده به بهمن باهام تماس گرفت و گفت اسمت تو قرعه کشی در اومده اون لحظه واقعا متعجب شدم جالبه بدونید که وام من 4/800/000 بود اما هزینه عمل من 6/000/000بود هیچ وقت فکر نکردم که بقیه اش و از کجا بیارم
بالاخره روز موعود رسید(6بهمن) من به کلینیک مراجعه کردم برا عمل صورتم داخل سالن انتظار نشسته بودم تا نوبتم بشه یه ندایی درونم بهم گفت دکتر 5/000/000
پول ازت میگیره
بالاخره نوبتم شد و رفتم داخل اتاق دکتر ویزیت شدم یه کم سر هزینه با دکتر چونه زدم بش گفتم باید بهم تخفیف بدی گفت 500بهت تخفیف میدم بعد یه برگه برداشت و یه چیزی روش نوشت و گفت این و بده به منشی هزینه ات و پرداخت کن من اصلا به برگه نگاه نکردم اومدم بیرون و برگه رو تحویل منشی دادم یه نگاهی بهم کرد خندید و گفت دکتر به همه پونصد تخفیف میده به شما یک میلیون تخفیف داده اون لحظه گفتم خدایا شکرت کلی ذوق کردم متوجه اون ندایی شدم که درونم داشت اون جمله رو بم میگفت
عمل انجام شد و من اومدم خونه 15روز توی یه اتاق تاریک که حتی لامپ هم نمی تونستم روشن کنم زندگی میکردم نه میتونستم مطالعه کنم نه تلویزیون نگاه کنم حتی توی حیاط هم نمی تونستم برم از این وضع به شدت عصبی شده بودم داشتم افسرده میشدم چند روز بعد روز(26 بهمن)20روز بعد از عمل جراحی از همون اداره ای که مدارکم و تحویل داده بودم برا کلاس آرایشگری باهام تماس گرفتن و گفتن برو فلان آموزشگاه ثبت نام کن از فردا برو سر کلاس وقتی تلفن قطع شد گفتم خدایا من ازت خواستم برم کلاس ولی نه تو این شرایط من نور لامپ هم صورتم و میسوزونه نور آفتاب که سم برا صورتم چجوری میتونم از خونه بزنم بیرون تو همون لحظه باز یه ندایی از درونم بهم گفت زندگی جریان داره مگه گلایه نکردی که حوصله ام سر می ره خسته شدم دارم افسرده میشم حالا بیا برو کلاس تا از این وضع در بیای تو همون لحظه سرم و بالا گرفتم و گفتم خدایا شکرت
متوجه شدم اگر خدا شرایط و زودتر برام فراهم میکرد که این کلاس و برم الان می نشستم توی خونه و افسرده میشدم خدا بعضی وقتا به ما میگه نه اما این نه به معنای ” هرگز “نیست یعنی اینکه الان زمان مناسبی نیست باید به خدا ایمان داشته باشیم در برابرش صبور باشیم و به زمان بندیش اعتماد کنیم و از همه مهم تر همه چیز و باید به خدا بسپاریم
تو اون شرایط از خونه زدم بیرون هم کلاس رفتم هم روحیه ام عوض شد هم یه چیزی یاد گرفتم و فهمیدم که زندگی جریان داره در هر شرایطی باید تلاش کرد
من4/800/00پول داشتم هزینه عمل ام و پرداخت کردم 1/000/000دارو خریدم2/200/000گوشی خریدم
هیچ وقت به پولش فکر نکردم تمام این مدت جمله استادم توی ذهنم تکرار میشد که می گفت :وقتی چیزی و میخوای به پولش فکر نکن.
همه اینها رو مدیون استاد و دوست بزرگوارم جناب کوکائیان هستم که همیشه به من لطف داشته ان
سلام و عرض ادب به همه قانون جذبی های عزیز
راستش ساماندهی ی ذهن مغشوش با قانون جذب اون هم وقتی قصدت جذب ثروت هست،خیلی سخته…..
من هم با قفلی که به ذهنم زده بودم،هر روز به اون ثروتی که از دست دادم فکر میکردم و حالم بد میشد…..از زمین و زمان متنفر بودم و بار افکار منفی رو با کینه و قهر،هی با خودم به دوش میکشیدم و از همه دنیا شاکی بودم.
تا اینکه دوستی بهم گفت رها کن….رها کن تا به دست بیاری،یا بهش فکر نکن،یا اگر فکر کردی باید بعدش حالت عالی بشه تا بتونی جذبش کنی.
از اونجا که من بسیار بسیار زیاد قدرت تخیلم قوی هست هر شب خودم رو در خانه رویایی م تصور میکردم….چیدمان مبلمانش رو در ذهنم انجام میدادم و توی اون خونه زندگی میکردم….اما پس ذهنم همه اینا برام فقط رویا بود و بس….درسته حالم رو این رویا عالی میکرد اما رسیدن بهش برام دور از دسترس به نظر میامد….دیگه رها کردم،تمام افکارم در مورد خرید خونه رو رها کردم چون به نظرم امری محال میومد.
اما درست در زمانی که انتظار و آمادگیش رو نداشتم جذبش کردم….قانون جذب معجزه خودشو کرد…..درسته خونه ایی که خریدم اون خونه رویایی م نیست اما حالا دیگه اون خونه رسیدن بهش امر محالی نیست….من حالم با باور قانون جذب عالیه،فقط کافی بود به توصیه اون دوست،با روحیه قوی که در خودم سراغ داشتم،دستی به گوشه کنار ذهنم میکشیدم تا جذبش کنم…..آره…..من موفق شدم و بی وقفه میخوام موفق بشم،حال خوب حس آرزوها رو واسه همتون آرزو میکنم.
مهمترین لحظه زندگیم اونجا بود که همه چیز رو به خدا سپردم،بهش ایمان داشتم و عاشقش بودم،اما انگار آرامشی از جنس ایمانی روحانی تمام وجودم رو تسخیر کرد.
باور کردم که در تقدیرم معجزه ایی از طرف خدا گذاشته شده که در زمان معین اتفاق میفته.خودم رو به ناخدای کشتی دلم سپردم و زدم به دل طوفان سختی ها و امروز فکرم به ساحلی از جنس امید و آرامش رسیده…..خدایا ازت به خاطر تک تک ثانیه هایی که کنارم بودی،تمام وقتایی که صلاح منو بیشتر از خودم دونستی و من ناشکری کردم و تو صبوری…..ممنونم.