بررسی فیلم سینمایی «اینو تحلیل کن»
«اینو تحلیل کن» یا Analyse this نام یک فیلم کمدی محصول سال ۱۹۹۹ کشور آمریکا با هنرنمایی رابرت دنیرو است. این فیلم در کنار اتفاقات و لحظات خنده داری که برای مخاطب به تصویر می کشد، حاوی پیامی بسیار مهم است که من قصد دارم در این مقاله به آن بپردازم. با یکشو همراه باشید.
داستان فیلم اینو تحلیل کن در مورد یک روان پزشک است. فردی که قرار است در قالب یک متخصص، مشکلات روحی و روانی مردم را ریشه یابی کند. مشکلات و دردسرهای آنها را بشنود و به بیماران خود راه حل ارائه کند.
به طور معمول آنچه اکثر مردم در مورد متخصصان تصور می کنند این است که کسی که زبان انگلیسی را به دیگران می آموزد، خود تسلط بالایی در این زبان دارد. کسی که نقاشی را به هنرجویان آموزش می دهد، خود نقاش خوبی است، کسی که آشپزی را می آموزد، خود دستپخت خوبی دارد و… اما در مورد این روان پزشک اوضاع متفاوت است.
با وجود اینکه پزشک این داستان فردی است که مطب او همیشه شلوغ و تمام وقت های او پر هستند، اما او در زندگی خصوصی اش اصلا موفق نیست. سال ها قبل، از همسر خود جدا شده و اکنون پس از هشت سال تنهایی با فرد جدیدی آشنا شده و تصمیم به ازدواج با او دارد. از ازدواج قبلی خود پسری بزرگ دارد که مدام با کارها و حرف های خود موجب عصبانیت پدرش می شود (البته این رفتارها به شکلی بسیار طنز و خوشمزه برای مخاطب به تصویر کشیده شده است). با والدین خود رابطه خوبی ندارد و آنها حاضر نیستند برای مراسم عروسی او به میهمانی بیایند و… .
در اوایل فیلم، شبی در خیابان، دکتر بِن را در حین رانندگی و کل کل با پسر خود می بینیم که به طور اتفاقی با اتومبیل دارو دسته ی یک خلافکار بسیار شناخته شده و حرفه ای به نام Paul Vitti تصادف می کند. این خلافکار بعدا به شکل کاملا تصادفی توسط افراد خود با این پزشک آشنا می شود. سپس تصمیم می گیرد برای حل و فصل مشکلات روحی اش که اخیرا به آن دچار شده به این پزشک مراجعه کند. زیرا این مشکلات عصبی و روحی، عدم تمرکز و تعادل روانی را برای او به وجود آورده اند.
آشنایی این خلافکار بزرگ و شناخته شده با این پزشک، مشکلات و تبعات بسیار بدی را به صورت خواسته و ناخواسته به زندگی دکتر بِن وارد می کند. در کنار ترس و استرسی که آشنایی با این خلافکار در او ایجاد کرده، مزاحمت های وقت و بی وقت، شکسته شدن حریم های خصوصی، تهدیدها، سوء قصد به جان او، کابوس های شبانه و… از عواقب این آشناییِ شوم محسوب می شود.
دکتر بِن پس از سالها تنهایی، احساس می کند که نیاز به یک همسر دارد. او در این فیلم برای ازدواج با یک خانم سه بار اقدام به برگزاری مراسم عروسی می کند اما متاسفانه دو بار اول، مراسم عروسی او توسط این خلافکار و اتفاقاتی که همراه خود به زندگی این پزشک آورده به طرز وحشتناکی به هم می ریزد.
در ادامه فیلم دکتر بِن که برای تعطیلات به شهری دیگر سفر کرده، مجددا با Paul Vitti مواجه می شود و تحت تعقیب پلیس قرار می گیرد. ناخواسته و با تهدید خلافکارها، به گروه خلافکارها ورود پیدا می کند و در میان درگیری آنها حتی مورد اصابت گلوله نیز قرار می گیرد. در سکانس پایانی فیلم دکتر بِن برای بار سوم بالاخره موفق می شود برای خود عروسی بگیرد. اما در تنهایی و بدون حضور هیچ میهمان، چند نوازنده برای او و همسرش می نوازند.
و اما پیام فیلم اینو تحلیل کن:
فیلم اینو تحلیل کن به زیبایی پیامی را به تصویر می کشد که اساتید قانون جذب تلاش می کنند آن را به مردم بیاموزند اما اکثر مردم آن را به درستی درک نمی کنند.
مهم نیست که شما چه چیزی را می خواهید، مهم آن چیزی است که بر آن تمرکز و توجه می کنید.
پزشک فیلم اینو تحلیل کن به دنبال یک زندگی آرام و رضایت بخش است. یک زندگی ساده و چیزی که اکثریت از آن برخوردارند. اما شغل دکتر بِن، شرایطی را برای او فرآهم کرده است که با وجود اینکه او خود همه را با راهکارهای علمی و روانشناسانه اش به آرامش و حس خوب می رساند، اما چون در معرض افرادی با مشکلات روحی و روانی مختلف قرار دارد و روی آنها و مشکلاتشان تمرکز کرده، خود نیز زندگی ناخوشایند و ناامید کننده ای را سپری می کند. در واقع با مواجهه با هر فرد جدید و شنیدن مشکلات آنها، مقداری از زباله های ذهنی این افراد را تکثیر کرده و مقداری را به ذهن خود منتقل می کند.
همچنین نکته مهم دیگری که در این فیلم وجود دارد این است که وقتی افراد در یک فضا به مدت طولانی قرار می گیرند، با آن خو می گیرند و به بیانی در مقابل شرایط واکسینه می شوند. اما افراد جدیدی که در این فضا قرار می گیرند، بیشتر از کسانی که سالها در این جو بوده اند آسیب می بینند. برای مثال در پایان فیلم، در درگیری که میان افراد خلافکار صورت می گیرد، تنها فردی که در میان آنهمه آدمی که در صحنه حضور دارند، مورد اصابت گلوله قرار می گیرد، دکتر بِن است. آن هم در شرایطی که افراد قصد تیراندازی به یکدیگر را داشتند اما تنها کسی که تحت تاثیر قرار گرفت دکتر بِن بود.
بسیار افرادی را می بینم که شنیدن داستان مشکلات و بدبختی های اطرافیان خود را مثبت می دانند. تصور می کنند فردی که مشکلات خود را بازگو می کند، بار آن را از دوش خود برداشته و سبک می شود. شاید این طرز تفکر ریشه در مناسک و عقاید مسیحیان داشته باشد. زیرا در مسیحیت اعتقاد بر این است که فرد گنهکار باید به گناه خود اعتراف کند تا بخشیده شود. اما باید بدانیم که بازگو کردن مشکلات و اتفاقات بد زندگی، نه تنها خالی کردن بار نیست، بلکه موجب تکثیر آن و قرار دادن مقداری از آن بر دوش شنونده می شود. پس این هشدار را به شما می دهم که سنگ صبور دیگران بودن نه به نفع شماست و نه مخاطب شما.
موضوع را برای فردی که قصد درد دل برای شما دارد توضیح بدهید. اگر مخاطب شما متوجه فحوای کلام شما شد، که هم به او و هم خودتان کمک کرده اید. چنانچه متوجه پیام و منظور شما نشد، تلاش کنید هرچه سریعتر خودتان را نجات بدهید.
در نهایت تلاش کنید در زندگی و روابطتان با دیگران، دکتر بِن نباشید.
تهیه شده: توسط تیم تحریریه گروه تحقیقاتی یکشو
اینو تحلیل کن
کارگردان: هارولد ریمیس
تاریخ ایجاد شد: 2024-08-29 12:42
4
1 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
سلام،وقت بخیر،دقیقا جناب کوکائیان به نکته خوبی اشاره کردید،تمرکز بر رویدادها و وقایع دیگران براحتی وارد ناخودآگاه ما میشن بدون اینکه متوجه بشیم،مثالی از برادرم میزنم که برای کاشت مو خیلی تحقیق کرد و از پسر خاله من هم درخواست کرد که پیگیری کنه برای پزشک،و……..
پسرخاله من تمرکز شدیدی روی ریزش مو،پزشک،مراحل کاشت و……
داشت،جالبه به فاصله دوماه،بدلیل تمرکز زیادش،خودشم موهاش بی دلیل شروع به ریزش شدید کرد،درصورتیکه قبل درخواست داداش من هیچ مشکلی نداشت…..تمرکز کرد و براش اتفاق افتاد