موفقیت چیست؟
موفقیت یا Success چیست؟ به چه کسی موفق می گویند؟ آیا اگر خودمان احساس کنیم که موفق هستیم کافی است یا دیگران هم باید چنین نظری نسبت به ما داشته باشند؟ اگر دیگران ما را فرد موفقی بدانند اما ما خود چنین احساسی نداشته باشیم، باز هم در زمره ی افراد موفق جای می گیریم یا خیر؟ معیار سنجش موفقیت چیست؟ یا چه کسی تعیین می کند که یک فرد موفق است یا خیر؟
سالها پیش در کلاسی از شاگردانم پرسیدم لطفا نظرتان را در مورد موفقیت اعلام کنید و بگویید در چه صورت خود را موفق می دانید. سپس از تک تک افراد حاضر در کلاس درخواست کردم که به این پرسش پاسخ دهند. پاسخ ها بسیار متفاوت بود. عده ی بسیار زیادی از افراد حتی در مورد این نیندیشیده بودند که دوست دارند به چه جایگاهی برسند و در چه زمینه ای به چه موفقیتی برسند و فقط دوست داشتند موفق باشند. پس از اصرار من برای مشخص کردن موفقیتشان باز هم جواب ها مبهم بود. “شغل خوب، درآمد خوب، مسافرت های خوب، خانه های بهتر، اتومبیل های گران قیمت و چیزهای خوب!”. مشخص کردن دقیق اهداف و تسلط کامل بر خواسته ها موضوعی بسیار مهم است که در فصل دوم کتاب قانون جذب چیست و چگونه با آن زندگی خود را متحول کنیم؟ در مورد هدفگذاری به تفصیل صحبت شده است. پیشنهاد می کنم برای یک هدفگذاری موفق و قدرتمند این کتاب ارزشمند را حتما مطالعه بفرمایید. اما در این بخش قصد دارم تا به نکته ی مهم و قابل توجه دیگری اشاره کنم و آن این است که اساسا افراد تمایلشان برای پیشرفت در زمینه های مختلف متفاوت است.
هر فردی به زمینه ای خاص علاقه مند است. ممکن است من به موفقیت در ورزش علاقه مند باشم و برای کسب درجات بالاتر و بهتر در یک رشته ی ورزشی تلاش کنم. در حالی که جذابیت ورزش برای دوست من تنها به اندازه حفظ سلامت جسمانی باشد یا اصلا برای برادرم جذابیتی نداشته باشد. ممکن است من با وجود داشتن یک ظاهر فیزیکی بسیار مناسب، اما تنها به دلیل اینکه مهارت های خود را در آن رشته ورزشی کافی نمی دانم احساس رضایت و موفقیت نداشته باشم. اما دوست من با داشتن بدنی سالم و فیزیکی قابل قبول، به شدت احساس رضایت و موفقیت داشته باشد. ولی توانایی ها و ظاهر من و دوستم برای برادرم کاملا بی اهمیت است. عکس همین وضعیت برای برادر و دوست من در مورد تحصیلات برقرار است. برادر و دوست من به شدت به دنبال کسب موفقیت های تحصیلی هستند و این زمینه هیچ جذابیتی برای من ندارد زیرا کسب تحصیلات بالاتر را تلف کردن وقت قلمداد می کنم.
با طرح این مثال قصد داشتم به این نکته مهم اشاره کنم که هدفگذاری هر شخص در مورد هر موضوع، با دیگران متفاوت است. زیرا جذابیت و مطلوبیت موضوعات مختلف برای هر شخص متفاوت است. هر شخص هدفگذاری های زیادی در مورد موضوعات مختلف در ذهن دارد که ممکن است در بسیاری از موارد با هدفگذاری دیگران هم جهت یا در تضاد باشد. جالبتر اینکه جذابیت موضوعات مختلف، برای یک فرد نیز ممکن است در گذر زمان تغییر کند. معمولا افراد در ابتدای شروع یک فعالیت، انگیزه ی بسیار زیادی برای کسب درجات بالاتر دارند اما با گذشت زمان آن اشتیاق سوزان و علاقه ی وصف ناپذیر کاملا از بین رفته و جای خود را صرفا به یک عادت می دهد.
نمونه این گونه افراد را بسیار میتوان دید. شاید خود من و شما نیز در برهه هایی از زندگیمان اینگونه بوده ایم. برای مثال وقتی یک هنر یا یک رشته ورزشی را آغاز میکردیم، بسیار با انگیزه بودیم. بسیار لذت می بردیم و بیشتر اوقات روز را به تصور در مورد کسب موفقیت و دیدن خود در جایگاه های بالاتر اختصاص می دادیم. اما پس از گذشت زمان با تغییر دیدگاهمان نسبت به آن رشته یا تاثیر پذیرفتن از دیدگاههای دیگران، آن همه اشتیاق روزهای نخست کاملا از بین رفته باشد. به طور کلی هر فرد با مسائل مختلفی در زندگی رو برو است که هر جنبه از مسائل، در برهه ای خاص از زندگی نسبت به بقیه در اولویت قرار می گیرد. وقتی کودک هستیم اولویت اول ما بازی کردن و رفتن به مکان ها و دیدار با افرادی است که حس بهتر و شادتری را در ما ایجاد می کند. وقتی کمی بزرگتر شدیم، برای خریدن یک اسباب بازی یا هر چیز دیگر نیاز به مقداری پول داشتیم. به محض کسب آن مقدار مشخص، بعد مالی اهمیت و اولویت خود را در زندگی ما از دست می داد. در سنین بالاتر به دلیل ارزش های تحمیل شده از سوی خانواده و سایرین، موفقیت های تحصیلی اولویت اول زندگی ما می شود. سپس هرچه به سنین بالاتر گام برمی داریم، مسائل مربوط به استقلال، ازدواج و مسائل اقتصادی نمود بیشتری پیدا می کنند. البته این الگو برای همه یکسان نیست اما معمولا الگوهای زندگی افراد یک جامعه بسیار به یکدیگر شبیه است. قرار گرفتن در شرایط، فرهنگ ها و ارزش های مختلف، تعیین کننده اولویت های افراد در مراحل مختلف زندگی آنهاست.
گاهی شرایط ما را وادار می کند تا موضوعی را در زندگی اولویت قرار دهیم که به آن علاقه مند نیستیم. مانند نوجوانی که اولویت اول او تحصیلات و رفتن به دانشگاه است، ام با از دست دادن پدر خود، برای مراقبت از مادر ناتوان خود ناچار است تا جنبه های اقتصادی را در اولویت زندگی قرار بدهد. اما…
سوال این است که با در نظر گرفتن تمام این مسائل و موضوعات فرد موفق کیست؟ فرد موفق کسی است که در زمینه های مشخصی که برای آنها تلاش می کند، بتواند به جایگاه هایی که در ذهن به آنها می اندیشد دست پیدا کند.
در همان کلاس از افرادی که اهداف و خواسته های شبیه به هم، مانند خرید یک خانه داشتند، درخواست کردم که خانه رویایی که قصد خرید آن را دارند، توصیف کنند. یکی از آنها که در محله های پایین شهر تهران زندگی می کرد، خانه رویایی خود را خانه ای در محله ای که در حوالی مرکز شهر با متراژ صد متر بود توصیف کرد. در حالی که شخصی دیگر، خانه رویایی خود را در بالا شهر تهران و با مساحت سیصد متر و با تجهیزات بهتر توصیف کرد. فرد سوم خانه رویایی خود را یک پنت هاوس بزرگ در کشور آلمان می دانست و نفر بعدی یک خانه در دل زمینی چند صد هکتاری در یکی از ایالت های خوش آب و هوای کشور آمریکا با جزئیات و ویژگی های بسیار زیبا به تصویر کشید.
حال سوال این است که اگر فرد اول به خانه ای در مرکز شهر با متراژ صد متر دست پیدا کند فرد موفق تری است یا نفر چهارم با دستیابی به خانه ای در دل زمینی بسیار وسیع در کشور آمریکا؟ اصلا فرد اول را می توان موفق دانست؟
پاسخ: بله!
هر فردی که بتواند به آن رویایی که در ذهن داشته است واقعیت ببخشد و از تحقق آن واقعیت حس خوبی کسب کند، موفق است. حال در مقایسه بین نفر اول تا چهارم چه کسی موفق تر است، پاسخ این است که هر شخصی که با دستیابی به هدفش، احساس بهتر و رضایت بیشتری کسب کند موفق تر است.
به طور خلاصه تمام تلاش های یک انسان در طول زندگی برای کسب حس خوب است. اگر تشنه هستیم، برای برطرف کردن حس بد تشنگی و عذاب ناشی از آن، آب می نوشیم و با نوشیدن آب حس خوب سیر آب بودن را بدست می آوریم. اگر گرسنه هستیم برای رهایی از حس بد گرسنگی و رسیدن به حس خوب سیری، غذا میخوریم. اگر تنها هستیم، برای رهایی از تنهایی و بودن با یک همنوع، ازدواج می کنیم. اگر نیاز به خرید وسایلی داریم، نیاز به رفتن به سفر یا انجام هر کاری که نیاز به پول دارد، کار می کنیم تا با کسب درآمد بتوانیم کارهایی را که دوست داریم را انجام دهیم و با انجام آن کار حس بهتری بدست آوریم. در کل تمام فعالیت های بشر برای رهایی از یک حس بد و رسیدن به حس خوب است.
با توجه به آنچه گفته شد؛ حال اگر فردی رویایی در ذهن داشته باشد و بتواند با دستیابی به آن حس خوبی کسب کند موفق است. اگر بخواهیم دو فرد را با یکدیگر از نظر موفقیت مقایسه کنیم، فردی که با دستیابی به خواسته های خود حس رضایت و مثبت بیشتری کسب کند، موفق تر است و موفقیت او ربطی به بزرگی و کوچکی آرزوی او ندارد. در مثال بالا ممکن است میزان حس خوبی که نفر اول با دستیابی به رویای خود بدست می آورد بسیار بیشتر از سه نفر دیگری که رویای بزرگتری داشته اند باشد، بنابراین فرد موفق تری است.
حال ممکن است بپرسید: اگر چند فرد برای رقابت در یک رشته ورزشی با یکدیگر رقابت کنند و در نهایت سه نفر بتوانند به مقام های برتر اول تا سوم دست پیدا کنند، با وجود اینکه نفر سوم مدال کم ارزشتری در دست دارد اما از خوشحالی و حس بهتری برخوردار است! آیا می توان گفت نفر سوم از نفر اول به دلیل داشتن حس بهتر، موفق تر است؟ اگر با این معیار، یعنی بدست آوردن حس مثبت بیشتر فردی بتواند رویایی که در سر دارد را محقق کند، فرد موفق تری است. هر چند در نگاه عموم مردم، جایگاه نفر اول ارزشمندتر است. زیرا با معیار مهارت و توانایی، آن فرد از توانایی، قابلیت، مهارت، اعتماد به نفس و در کل ویژگی های برتری برخوردار است. شاید موضوع از این هم پیچیده تر باشد! ممکن است قهرمان این مسابقات برای چندمین بار پیاپی به این مقام دست پیدا کرده باشد و حس خوبی که از قهرمانی کسب می کند هر سال کمتر از سال قبل باشد. اما نفر سوم خود را از یک وضعیت بسیار پایین، با امکانات بسیار کم و با کسب قابلیت های بسیار زیاد، توانسته است خود را به این جایگاه برساند…
این دیدگاه به شما کمک می کند تا در مسیر زندگی و تلاش برای پیشرفت، کمتر خود را با دیگران مقایسه کنید. زیرا مقایسه یک ویروس مخرب و آفت بزرگی است که می تواند افراد زیادی را از حرکت باز دارد. در مسیر پیشرفت و کسب موفقیت، فرد باید وضعیت فعلی خود را با گذشته خود مقایسه کند و با دیدن نکات مثبت و پیشرفت ها و همچنین نادیده گرفتن اتفاقات بد، با انگیزه ی بیشتر به حرکت خود ادامه دهد.
در ادامه می توان به این نکته نیز اشاره کرد که سنجش میزان موفقیت یک فرد، تنها به یک عامل بستگی ندارد. همانطور که اشاره شد، زندگی از جنبه ها و موضوعات مختلفی تشکیل شده است. گاهی یک فرد در یک زمینه بسیار موفق است اما در جنبه های دیگر زندگی خود با وضعیتی بحرانی رو به رو است. بسیار دیده ایم افرادی را که روابط خانوادگی از هم گسیخته ای دارند، بسیار تنها هستند، تمام دوستان و آشنایان از آنها فراری هستند در عین حال اوضاع اقتصادی برای آنها بی نظیر است و توانسته اند از لحاظ مالی به آنچه تصورش را می کردند، دست پیدا کنند. در این صورت اگر بخواهیم موفقیت این فرد را از لحاظ مالی بررسی کنیم، او بسیار موفق است. زیرا توانسته به حسی فوق العاده، از ثروتی که کسب کرده، بدست آورد. اما به طور کلی و با در نظر گرفتن جوانب دیگر زندگی او، در کل از زندگی خود راضی نیست. گاهی افرادِ به ظاهر موفق از دید دیگران، می گویند: ای کاش می توانستم هر آنچه دارم را بدهم و سلامتی یا روابط گذشته ام را بدست آورم. یا ورزشکاری بسیار موفق که در مسابقات بدنسازی امسال موفق به کسب مقام اول شده است؛ اما از لحاظ مالی آه در بساط ندارد، در دل اعتقاد داشته باشد که ای کاش وقتی را که برای این رشته صرف کردم را در جای دیگری که می توانستم پول بیشتری بدست آورم، صرف می کردم.
به طور کلی می توان گفت ” جنس موفقیت، احساس است”. هر چه از دستیابی به اهداف خود احساس خوب بیشتری کسب کنید، موفق تر هستید. تمام مباحث دیگر در حوضه ی موفقیت اعم از اعتماد به نفس، عزت نفس، احساس لیاقت، خوشبختی، سعادت، شادی و… از جنس احساس هستند که بیشتر آنها ابزار و پیش نیاز دستیابی به موفقیت هستند. لذا با تقویت این احساسات می توانید به احساس موفقیت بیشتری دست پیدا کنید. احساس موفقیت نیز یک حس شخصی است. مگر اینکه شما، موفقیت را به عنوان ایجاد حس بهترِ بیشتر در دیگران در ذهن خود تعریف کرده باشید. بدین منظور هرگاه دیگران از دستیابی شما به اهدافتان به وجد آیند و شگفت زده شوند، شما نیز خود را موفق می پندارید و در غیر این صورت موفقیت شما اهمیت خاصی ندارد. حال اگر شما از وضعیتی بسیار بد و ضعیف توانسته باشید خود را به جایگاه بسیار خوبی برسانید، برای نشان دادن موفقیت خود به دیگران لازم است تا ساعتها وقت بگذارید و به توضیح خود و توضیح مراحل و مشقاتی که پشت سر گذاشته اید بپردازید تا شاید بتوانید با این تلاش نظر آنها را عوض کنید که فرد موفقی هستید. اما ایا برای نشان دادن اینکه موفق هستید می توانید به تک تک افراد دنیا توضیح دهید؟ پس توصیه می کنم، زندگی کردن برای دیگران را متوقف کنید و از دستیابی به موفقیت های خود هر چند کوچک نهایت لذت را ببرید.
نویسنده: فرهاد کوکائیان
1 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
نوشته خوب و تامل برانگیز. من این خط را به خصوص دوست دارم – “جوهر موفقیت احساس است”. در واقع موفقیت دستیابی به چیزی است که شما در تلاش برای انجام آن بوده اید اما با احساس رضایت از خود مطمئن باشید. من می خواهم یک نکته را در اینجا اضافه کنم: یکی از مهمترین جنبه های موفقیت این است که می توانید مسیر خود را تجسم کنید و تا زمانی که به آن برسید روی هدف خود متمرکز بمانید. هرچه زودتر رویاهای خود را تصور کنید و برنامه ای برای تبدیل آنها به واقعیت ایجاد کنید، سریعتر به اهداف خود خواهید رسید.